حاشیه سود یکی از نسبتهای سودآوری است که معمولاً برای سنجش میزان درآمد یک شرکت یا یک فعالیت تجاری استفاده میشود. این نشان می دهد که چند درصد از فروش به سود تبدیل شده است. به بیان ساده، رقم درصد نشان می دهد که کسب و کار چند سنت سود برای هر دلار فروش ایجاد کرده است. به عنوان مثال، اگر یک کسب و کار گزارش دهد که در سه ماهه گذشته به حاشیه سود 35 درصدی دست یافته است، به این معنی است که به ازای هر دلار فروش تولید شده، 0.35 هزار تومان درآمد خالص داشته است.
انواع مختلفی از آن وجود دارد. با این حال، در استفاده روزمره، معمولاً به این موضوع اشاره میکند، پس از حذف تمام هزینههای دیگر، از جمله مالیات و موارد عجیب و غریب، سود خالص شرکت به دست می آید.
مبانی
در حالی که کسبوکارهای اختصاصی، مانند فروشگاههای محلی، ممکن است حاشیه سود را با فرکانس دلخواه خود محاسبه کنند (مانند هفتگی یا دو هفتهای)، کسبوکارهای بزرگ از جمله شرکتهای فهرستشده موظفند آن را مطابق با چارچوبهای زمانی گزارشدهی استاندارد (مانند سه ماهه یا سالانه) گزارش کنند. کسبوکارهایی که ممکن است با پول قرضشده کار کنند، ممکن است ملزم شوند که آن را بهعنوان بخشی از رویههای استاندارد بهصورت ماهانه به وامدهنده (مانند یک بانک) گزارش دهند.
چهار سطح سود یا حاشیه سود وجود دارد: سود ناخالص، سود عملیاتی، سود قبل از مالیات و سود خالص. این موارد در صورت سود و زیان شرکت به ترتیب زیر منعکس می شود : یک شرکت درآمد فروش را دریافت می کند، سپس هزینه های مستقیم محصول خدمات را پرداخت می کند. آنچه باقی می ماند حاشیه ناخالص است. سپس هزینه های غیرمستقیم مانند دفتر مرکزی شرکت، تبلیغات و تحقیق و توسعه را پرداخت می کند. آنچه باقی می ماند حاشیه عملیاتی است. سپس سود بدهی را پرداخت می کند و هر گونه هزینه غیرمعمول یا جریان ورودی غیرمرتبط با کسب و کار اصلی شرکت را با حاشیه باقی مانده قبل از مالیات اضافه یا کم می کند. سپس مالیات پرداخت می کند و حاشیه خالص را که به عنوان درآمد خالص نیز شناخته می شود، باقی می گذارد.
- آموزش وردپرس
انواع
بیایید با دقت بیشتری به انواع مختلف حاشیه سود نگاه کنیم.
ناخالص
ناخالص: با فروش شروع کنید و هزینههایی را که مستقیماً با ایجاد یا ارائه محصول یا خدمات مرتبط است، مانند مواد خام، نیروی کار، و غیره از بین ببرید – معمولاً به عنوان “هزینه کالای فروخته شده”، “بهای تمام شده محصولات فروخته شده” یا ” هزینه فروش” در صورت سود و زیان – و شما حاشیه ناخالص دریافت می کنید. سود ناخالص بر اساس هر محصول انجام می شود، سود ناخالص برای شرکتی که مجموعه محصول خود را تجزیه و تحلیل می کند بسیار مفید است (اگرچه این داده ها با عموم به اشتراک گذاشته نمی شود)، اما در مجموع. حاشیه ناخالص کمترین تصویر سودآوری شرکت را نشان می دهد. به عنوان یک فرمول:
عملیاتی
حاشیه سود عملیاتی (یا فقط حاشیه عملیاتی ): با کم کردن هزینههای فروش، عمومی و اداری یا عملیاتی از عدد سود ناخالص یک شرکت، حاشیه سود عملیاتی را دریافت میکنیم که به عنوان درآمد قبل از بهره و مالیات یا EBIT نیز شناخته میشود. در نتیجه یک رقم درآمدی که برای پرداخت بدهیهای کسبوکار و دارندگان حقوق صاحبان سهام و همچنین بخش مالیات در دسترس است، سود حاصل از عملیات اصلی و جاری شرکت است. اغلب توسط بانکداران و تحلیلگران برای ارزش گذاری کل یک شرکت برای خریدهای احتمالی استفاده می شود. به عنوان یک فرمول:
قبل از مالیات
قبل از مالیات: درآمد عملیاتی را در نظر بگیرید و هزینه بهره را در حین اضافه کردن هرگونه درآمد بهره کم کنید، برای موارد غیر تکراری مانند سود یا زیان عملیات متوقف شده تنظیم کنید، و سود قبل از مالیات یا درآمد قبل از مالیات (EBT) دریافت خواهید کرد. سپس بر درآمد تقسیم کنید و حاشیه سود قبل از مالیات را خواهید داشت.
حاشیه های سود عمده همگی سطحی از سود باقیمانده (باقیمانده) را با فروش مقایسه می کنند. به عنوان مثال، 42 درصد حاشیه ناخالص به این معنی است که به ازای هر 100 تومان درآمد، شرکت 58 تومان هزینه ای را پرداخت می کند که مستقیماً به تولید محصول یا خدمات مربوط می شود و 42 تومان به عنوان سود ناخالص باقی می ماند.
حاشیه سود خالص
حال بیایید حاشیه سود خالص را در نظر بگیریم، مهمترین معیار از همه معیارها – و معمولاً وقتی مردم میپرسند حاشیه ی سود شرکت چقدر است؟ حاشیه سود خالص با تقسیم سود خالص بر فروش خالص یا با تقسیم سود خالص بر درآمد حاصل از یک دوره زمانی معین محاسبه می شود. در زمینه محاسبات حاشیه سود، سود خالص و درآمد خالص به جای یکدیگر استفاده می شوند. به طور مشابه، فروش و درآمد به جای هم استفاده می شوند. سود خالص با کم کردن تمام هزینههای مرتبط، از جمله هزینههای مربوط به مواد خام، نیروی کار، عملیات، اجاره، پرداختهای بهره و مالیات، از کل درآمد ایجاد شده تعیین میشود.
تجزیه و تحلیل فرمول حاشیه سود
با توجه به سناریوهای فوق می توان تعمیم داد که با افزایش فروش و کاهش هزینه ها می توان میزان سود خالص را بهبود بخشید. از نظر تئوری، فروش بالاتر را می توان با افزایش قیمت یا افزایش حجم واحدهای فروخته شده یا هر دو به دست آورد. در عمل، افزایش قیمت تنها در حد از دست دادن مزیت رقابتی در بازار امکان پذیر است، در حالی که حجم فروش به پویایی بازار مانند تقاضای کلی، درصد سهم بازار تحت کنترل کسب و کار، و موقعیت موجود رقبا و حرکتهای آتی وابسته باقی میماند. به طور مشابه، دامنه کنترل هزینه نیز محدود است. ممکن است برای کاهش هزینه ها، یک خط تولید غیر سودآور را کاهش یا حذف کنید، اما کسب و کار فروش مربوطه را نیز از دست خواهد داد.
در تمام سناریوها، تنظیم قیمت، حجم و کنترل هزینه برای اپراتورهای تجاری به یک عمل متعادل کننده خوب تبدیل می شود. اساساً، حاشیه سود به عنوان شاخصی از مهارت صاحبان کسبوکار یا مدیریت در اجرای استراتژیهای قیمتگذاری که منجر به فروش بالاتر و کنترل مؤثر هزینههای مختلف برای حداقل نگه داشتن آنها میشود، عمل میکند.
استفاده از حاشیه سود
از یک شرکت میلیارد دلاری در بورس عمومی گرفته تا یک ساندویچ فروشی معمولی در پیاده رو، رقم سود کسب شده به طور گسترده توسط انواع مشاغل در سراسر جهان مورد استفاده و نقل قول قرار می گیرد. فراتر از مشاغل فردی، همچنین برای نشان دادن پتانسیل سودآوری بخش های بزرگتر و بازارهای ملی یا منطقه ای کلی استفاده می شود. معمول است که عناوینی مانند “ABC Research درباره کاهش حاشیه سود بخش خودرو آمریکا هشدار می دهد” یا “حاشیه سود شرکت های اروپایی در حال شکستن است.”
در اصل، حاشیه سود به معیار استاندارد جهانی پذیرفته شده برای ظرفیت تولید سود یک کسب و کار تبدیل شده است و نشانگر سطح بالایی از پتانسیل آن است. این یکی از اولین ارقام کلیدی است که در گزارش های نتایج فصلی که شرکت ها منتشر می کنند ذکر شده است.
در داخل، صاحبان مشاغل، مدیریت شرکت و مشاوران خارجی از آن برای رسیدگی به مسائل عملیاتی و مطالعه الگوهای فصلی و عملکرد شرکت در بازههای زمانی مختلف استفاده میکنند. حاشیه سود صفر یا منفی به معنای تلاش یک کسب و کار برای مدیریت هزینه های خود یا عدم موفقیت در دستیابی به فروش خوب است. یک بررسی بیشتر به شناسایی مناطق نشت – مانند موجودی بالا فروخته نشده، کارکنان و منابع مازاد و در عین حال کم استفاده، یا اجاره زیاد و سپس طراحی برنامه های اقدام مناسب کمک می کند. شرکتهایی که چندین بخش تجاری، خطوط تولید، فروشگاهها یا امکانات گسترده جغرافیایی را اداره میکنند، ممکن است از حاشیه سود برای ارزیابی عملکرد هر واحد استفاده کرده و آن را با یکدیگر مقایسه کنند.
- آموزش فیلمبرداری
معمولاً زمانی که یک شرکت به دنبال تأمین مالی است، حاشیه سود مطرح می شود. کسبوکارهای انفرادی، مانند یک فروشگاه خردهفروشی محلی، ممکن است برای جستجوی (یا تغییر ساختار) وام از بانکها و سایر وام دهندگان، نیاز به ارائه آن داشته باشند.
همچنین در هنگام گرفتن وام در برابر یک تجارت به عنوان وثیقه مهم می شود. شرکتهای بزرگی که برای جمعآوری پول بدهی صادر میکنند، باید استفاده مورد نظر خود از سرمایه جمعآوریشده را آشکار کنند، و این بینشی را در مورد آن به سرمایهگذاران ارائه میدهد که میتواند با کاهش هزینه یا با افزایش فروش یا ترکیبی از هر دو به دست آید. این عدد به بخشی جدایی ناپذیر از ارزش گذاری سهام در بازار اولیه برای عرضه اولیه عمومی (IPO) تبدیل شده است.
در نهایت، حاشیه سود برای سرمایه گذاران قابل توجه است. سرمایهگذارانی که به دنبال تامین مالی یک استارتآپ خاص هستند، ممکن است بخواهند حاشیه سود محصول/خدمت بالقوه در حال توسعه را ارزیابی کنند. در حالی که دو یا چند شرکت سرمایه گذاری یا سهام را برای شناسایی بهتر مقایسه می کنند، سرمایه گذاران اغلب بر روی حاشیه سود مربوطه تمرکز می کنند.
مقایسه انواع سوددهی
با این حال، حاشیه سود نمی تواند تنها تصمیم گیرنده برای مقایسه باشد زیرا هر کسب و کار عملیات مجزای خود را دارد. معمولاً همه مشاغل با حاشیه سود کم، مانند خرده فروشی و حمل و نقل، گردش و درآمد بالایی خواهند داشت که علیرغم رقم حاشیه سود نسبتاً پایین، سود کلی بالایی را جبران می کند. کالاهای لوکس گران قیمت فروش پایینی دارند، اما سود بالا در هر واحد حاشیه سود بالایی را جبران می کند. در زیر مقایسه ای بین حاشیه سود چهار شرکت طولانی مدت و موفق از حوزه فناوری و خرده فروشی آورده شده است:
شرکت های فناوری مانند مایکروسافت و آلفابت حاشیه سود سه ماهه دو رقمی بالایی در مقایسه با حاشیه سود تک رقمی کسب شده توسط Walmart و Target دارند. با این حال، این بدان معنا نیست که Walmart و Target در مقایسه با مایکروسافت و آلفابت، سود ایجاد نکرده اند یا کسب و کارهای موفق کمتری بوده اند.
نگاهی به بازده سهام بین سالهای 2006 و 2012 نشاندهنده عملکرد مشابه در بین چهار سهم است، اگرچه حاشیه سود مایکروسافت و آلفابت در آن دوره بسیار جلوتر از Walmart و Target بود. از آنجایی که آنها به بخش های مختلف تعلق دارند، مقایسه کور صرفاً بر روی حاشیه سود ممکن است نامناسب باشد. مقایسه حاشیه سود بین مایکروسافت و آلفابت و بین Walmart و Target مناسب تر است.
نمونه هایی از صنایع با حاشیه سود بالا
مشاغل کالاهای لوکس و لوازم جانبی سطح بالا اغلب با پتانسیل سود بالا و فروش کم کار می کنند. تعداد کمی از اقلام پرهزینه، مانند یک خودروی گرانقیمت، سفارش داده میشوند – یعنی این واحد پس از اطمینان از سفارش مشتری ساخته میشود، و آن را به یک فرآیند کم هزینه و بدون هزینههای عملیاتی زیاد تبدیل میکند.
شرکتهای نرمافزار یا بازی ممکن است در ابتدا در هنگام توسعه یک نرمافزار/بازی خاص سرمایهگذاری کنند و بعداً با فروش میلیونها نسخه با هزینههای بسیار کم، پول زیادی دریافت کنند. بستن قراردادهای استراتژیک با سازندگان دستگاه، مانند ارائه ویندوز از پیش نصب شده و MS Office در لپتاپهای ساخت دل، هزینهها را بیشتر کاهش میدهد و در عین حال درآمد را حفظ میکند. کسبوکارهای دارای پتنت مانند داروها ممکن است در ابتدا هزینههای تحقیقاتی بالایی را متحمل شوند، اما با حاشیه سود بالا درو میکنند در حالی که داروهای محافظتشده با پتنت را بدون رقابت میفروشند.
نمونه هایی از صنایع کم سود
کسبوکارهای عملیات فشرده مانند حملونقل که ممکن است مجبور باشند با نوسان قیمت سوخت، امتیازات رانندگان و نگهداری خودرو، و تعمیر و نگهداری خودرو سر و کار داشته باشند، معمولاً حاشیه سود کمتری دارند.
- آموزش فیلمبرداری
سرمایه گذاری های مبتنی بر کشاورزی معمولاً به دلیل عدم قطعیت آب و هوا، موجودی بالا، هزینه های عملیاتی، نیاز به کشاورزی و فضای ذخیره سازی، و فعالیت های فشرده منابع، حاشیه سود پایینی دارند. خودروها همچنین دارای سود پایینی هستند، زیرا سود و فروش به دلیل رقابت شدید، تقاضای نامشخص مصرفکننده و هزینههای عملیاتی بالای مرتبط با توسعه شبکههای نمایندگی و تدارکات محدود شده است.
نکات این مقاله
- میزان درآمد یک شرکت یا یک فعالیت تجاری را اساساً از طریق تقسیم درآمد بر درآمد اندازه گیری می کند.
- به صورت درصدی،نشان می دهد که برای هر دلار فروش چند سنت سود ایجاد شده است.
- در حالی که انواع مختلفی از آن وجود دارد، مهمترین و رایجترین آنها حاشیه سود خالص است، پس از حذف تمام هزینههای دیگر، از جمله مالیات و موارد عجیب و غریب، سود خالص شرکت.
- توسط اعتباردهندگان، سرمایه گذاران و خود کسب و کارها به عنوان شاخصی از سلامت مالی، مهارت مدیریت و پتانسیل رشد شرکت استفاده می شود.
- از آنجایی که این موضوع بسته به بخش صنعت متفاوت است، هنگام مقایسه ارقام برای مشاغل مختلف باید مراقب بود.